دانلود اسکریپت PHP فروشگاهی The Shop
اسکریپت پی اچ پی پی دابلیو ای و سیستم مدیریت محتوا و فروشگاه ساز برای ساخت وب اپلیکیشن پیش رونده PWA eCommerce cms
اسکریپت پی اچ پی پی دابلیو ای و سیستم مدیریت محتوا و فروشگاه ساز برای ساخت وب اپلیکیشن پیش رونده PWA eCommerce cms
بی راکت ووکامرس پروداکت تبز منیجر / افزونه مدیریت زبانه ها در صفحه محصولات ووکامرس
صفحه ساز بریزی پرو برای وردپرس سایت ساز وردپرس
Brizy Pro – WordPress Builder Plugin
افزونه بریزی پرو افزونه ی صفحه ساز کامل و حرفه ای وردپرس است. با بهره گیری از این افزونه قادر به راه اندازی سایت وردپرسی خود به بهترین شکل خواهید بود. این افزونه همه امکانات لازم جهت راه اندازی یک وب سایت وردپرسی کاملا مدرن را دارا است و به همین جهت باعث صرفه جویی چشمگیری در زمان شما خواهد شد. سرعت طراحی و کار با با ابزارها و محتوای هوشمند موجود در این افزونه بالا می رود چرا که اکثر گزینه های طراحی در بالای هر عنصر به نمایش در می آید و این امر باعث می شود که حرکت و جابجایی ماوس به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کند.
میاو اپس دیتابیس کلینر پرو افزونه پاکسازی و بهینه سازی دیتابیس و پایگاه داده وردپرس
کورک قالب اچ تی ام ال بوت استرپ مدیریت راست چین Responsive Admin Dashboard Template
قالب Cork یک قالب داشبورد مدیریتی و قالب CRM قدرتمند مبتنی بر Bootstrap و Sass میباشد. این قالب برای پیاده سازی انواع پروژه های back-end انتخابی مناسب است. کورک به همراه برنامه های کاربردی جاوا اسکریپت بهترین انتخاب جهت پیاده سازی پروژه بعدی شماست.
با طرح های از پیش آماده قالب کورک میتوانید به شکل چشمگیری در زمان خود صرفه جویی کرده و در کمترین زمان طرح دلخواه خود را پیاده سازی کنید. این قالب همچنین دارای اجزای قابل استفاده مجدد مانند انواع دکمه، نقشه، نمودار، ابزارک، فرم ، جداول و مجموعه ای از عناصر کاربردی است که می توانید در پروژه خود از این عناصر بهرمند شوید. این قالب کاملا ریسپانسیو بوده و با انواع دیوایس ها سازگاری دارد.
کانتنت اگ افزونه مقایسه قیمت ها از سایت های مختلفی و بازاریابی در وردپرس
افزونه Content Egg دارای بسیاری از ویژگی های حرفه ای است که می توانید در سایت های مقایسه برتر پیدا کنید. ایجاد چنین سایتهایی اکنون بدون هزینه هزاران دلار برای توسعه دهندگان و سازندگان محتوا برای همه امکان پذیر است.
شانا به شکم روی زمین افتاده و بلوزش خونی است. لین کنارش زانو زده و به او زل زده بدون اینکه کاری کند، فقط نشسته و به خواهرش خیره شده است. زمزمه میکند «تقصیر من بود نباید به مکس شلیک میکردم. نباید…» به خون روی لباس خیره میشوم. تیر به کمرش خورده، نمیدانم نفس میکشد یا نه. توبیاس دو انگشتش را روی گردنش میگذارد و سرش را به نشانه مثبت تکان میدهد.
میگوید: «باید از اینجا بریم. لین به من نگاه کن، من میارمش، اما خیلی اذیت میشه. باید بدونی که این تنها راهیه که داریم» لین سرش را به نشانه موافقت تکان میدهد. توبیاس کنار شانا زانو میزند و دستش را زیر بازویش می گذارد، بلندش می کند. شانا ناله می کند. جلو میدوم تا کمکش کنم بدن بی حسش را روی شانه اش بگذارد. چیزی گلویم را می فشارد. حس میکنم دارم خفه میشوم. سرفه میکنم تا کمی از این فشار کم کنم.
توبیاس نفس صداداری میکشد و با هم به طرف مرکز بی رحمی میرویم. لین در حالی که تفنگ اش را در دست دارد جلو میرود و من پشت سرشان قدم برمیدارم. سرم را برمی گردانم و نگاهی به پشت سرم می اندازم، اثری از کسی دیده نمیشود. به نظرم خائنها به مقرشان بازگشته اند ولی باید مطمئن شوم. کسی فریاد میزند «هی!» یوریا به طرفمان می دود. «زیک باید میموند و بهشون کمک میکرد جک رو… وای نه» مکثی میکند و ادامه میدهد: «شانا؟»
توبیاس با لحن تندی میگوید: «الان وقت این حرفا نیست، زود برگرد به رک گویی و یه دکتر خبر کن.» ولی یوریا فقط نگاه میکند. «یوریا! برو دیگه. همین حالا!» بالاخره یوریا به خودش می آید میچرخد و دور میشود. تا مرکز بی رحمی کمتر از یک کیلومتر فاصله داریم، اما توبیاس به نفس نفس افتاده و لین حال و روز خوبی ندارد. شانا تا سرحد مرگ خونریزی دارد.
آگاریک مردی بود بلند بالا، سیاه چرده و لاغراندام. وی هروقت در دالان های مکتب و یا در راهروهای باغچه خانه خود قدم میزد، به فکر عمیقی فرو می رفت و آثار غم و اندوه بر جبینش هویدا بود، با این حال همیشه کتاب دعای خود را در دست داشت. فعالیت و کوشش آگاریک تنها منحصر به این نبود که مسائل مذهبی و اصول علمی و فنون ورزش به شاگردان خود بیاموزد و سپس زن شرعی و ثروتمندی هم به آنان بدهد، بلکه نقشه های سیاسی مهمی داشت و برای عملی ساختن طرح مرموز و خطرناکی به کار برخاسته بود.
اساس اندیشه ها و لب لباب نقشه های شیطانی او این بود که بنیان جمهوری را از بیخ برکند و کاخ حکومت ملی را سرنگون سازد و در این راه، محرک او فقط نفع شخصی نبود بلکه حکومت جمهوری را با جامعه روحانیت که خود از زمره ایشان و از دل و جان وابسته به آنان بود کاملاً مخالف میدانست و تمام کشیشان یعنی برادران دینی او نیز در این عقیده با وی سهیم و همداستان بودند زیرا حکومت جمهوری دائم با جمعیت کشیشان و انجمن مؤمنین در نبرد بود.
بی شک از بین بردن جمهوری و اقدام برضد آن کاری مشکل و خطرناک بود لذا آگاریک درصدد ایجاد دسته بندی و توطئه وحشتناکی برآمد. در این عصر که روحانیون طبقات اشراف و نجبای کشور را رهبری میکردند، آگاریک نفوذ عجیبی در اشراف داشت. جوانانی که از این کشیش سیاستمدار تعلیم گرفته بودند همه با بی صبری منتظر روزی بودند که علیه حکومت جمهوری و قدرت ملی برخیزند.
تصمیم سختی بود. نمی دانستم نوشتن برایش کار درستی است یا نه. اما امروز صبح بود که سخنان مسیح (به هشیاری مار و بی آزاری کبوتر) به ذهنم رسید ناگهان چیزی درونم جوشید و بر آن شدم نامه ای برایش بنویسم. من خواهر نائوجی ام. اگر فراموشم کرده اید خواهش میکنم به یاد بیاورید. باید از اینکه باز هم نائوجی مایه دردسر شما شده پوزش بخواهم. راستش را بخواهید کارهای نائوجی به خودش مربوط بوده و عذرخواهی من هم در این مورد بیهوده است.
شرمنده نمی توانستم این را نگویم. امروز این نامه را مینویسم تا از شما خواهشی داشته باشم. از نائوجی شنیده ام که خانه پیشین شما در جریان جنگ ویران شده و از آن وقت تا حالا ساکن خانه کنونی تان هستید. میخواستم سری به منزلتان که انگار در آخر خط توکیوست بزنم. ولی مادرم چندان روبه راه نیست و نمی توانم تنهایش بگذارم. مطلبی بود که میخواستم با شما در میان بگذارم. شاید این مسئله باب طبع مجله آداب معاشرت بانوان نباشد، ولی من… نه، من و شما نمی توانیم این طور ادامه دهیم.
پس باید از شما، کسی که در این دنیا بیشتر از همه برای برادرم محترم است بخواهم که به احساسات ساده و بی آلایش من گوش دهید و از رهنمودهایتان مستفیضم کنید. زندگی کنونی من تاب نیاوردنی ست. اصلاً مسئله دوست داشتن یا نداشتنش نیست. ما: مادرم، نائوجی و من نمی توانیم این طور ادامه بدهیم. دیروز تب داشتم و درد میکشیدم. نفسم به سختی بالا می آمد و اصلاً نمی دانستم با خودم چه کار کنم.
کمی گذشت و دختری که در خانه رعیتی پایین جاده زندگی میکند در باران با کیسه برنج روی دوشش سر رسید. لباس هایی را که قول داده بودم به او دادم، روبه رویم نشست در سرای ناهارخوری و همین که کمی از چایش نوشید با آهنگی دوستانه گفت: تا کی میخوای با فروش اینها زندگی کنی؟ گفتم شش ماه، شاید هم یک سال.
کارندریا اسکریپت پی اچ پی سرویس سفارش آنلاین غذا با پشتیبانی از حالت چند رستورانه Multiple Restaurant System