قالب و افزونه و کتاب

سایت پاور ورد

قالب و افزونه و کتاب

سایت پاور ورد

قالب و افزونه و کتاب

سایت پاور ورد مرجعی است برای دانلود انواع محصولات مورد نیاز از قبیل پاورپوینت ، مقاله ، تحقیق ، ریست پرینتر ، کتاب ، بروشور ، طراحی های گرافیکی ایرانی و خارجی و... می باشد همچنین سایت پاور ورد محصولاتی برای راه اندازی سایت شخصی شما راه اندازی کرده است تا محصولاتی از قبیل قالب های وردپرس، قالب های ووکامرس، قالب های راستچین شده، قالب جوملا و سیستم های فروشگاهی از جمله پرستاشاپ، اپن کارت و مجنتو و قالب های HTML حرفه ای خریداری کنید.

پیوندهای روزانه

دانلود کتاب شایو (خورشید رو به غروب) اثر اوسامو دازای pdf


تصمیم سختی بود. نمی دانستم نوشتن برایش کار درستی است یا نه. اما امروز صبح بود که سخنان مسیح (به هشیاری مار و بی آزاری کبوتر) به ذهنم رسید ناگهان چیزی درونم جوشید و بر آن شدم نامه ای برایش بنویسم. من خواهر نائوجی ام. اگر فراموشم کرده اید خواهش میکنم به یاد بیاورید. باید از اینکه باز هم نائوجی مایه دردسر شما شده پوزش بخواهم. راستش را بخواهید کارهای نائوجی به خودش مربوط بوده و عذرخواهی من هم در این مورد بیهوده است.

شرمنده نمی توانستم این را نگویم. امروز این نامه را مینویسم تا از شما خواهشی داشته باشم. از نائوجی شنیده ام که خانه پیشین شما در جریان جنگ ویران شده و از آن وقت تا حالا ساکن خانه کنونی تان هستید. میخواستم سری به منزلتان که انگار در آخر خط توکیوست بزنم. ولی مادرم چندان روبه راه نیست و نمی توانم تنهایش بگذارم. مطلبی بود که میخواستم با شما در میان بگذارم. شاید این مسئله باب طبع مجله آداب معاشرت بانوان نباشد، ولی من… نه، من و شما نمی توانیم این طور ادامه دهیم.

پس باید از شما، کسی که در این دنیا بیشتر از همه برای برادرم محترم است بخواهم که به احساسات ساده و بی آلایش من گوش دهید و از رهنمودهایتان مستفیضم کنید. زندگی کنونی من تاب نیاوردنی ست. اصلاً مسئله دوست داشتن یا نداشتنش نیست. ما: مادرم، نائوجی و من نمی توانیم این طور ادامه بدهیم. دیروز تب داشتم و درد میکشیدم. نفسم به سختی بالا می آمد و اصلاً نمی دانستم با خودم چه کار کنم.

کمی گذشت و دختری که در خانه رعیتی پایین جاده زندگی میکند در باران با کیسه برنج روی دوشش سر رسید. لباس هایی را که قول داده بودم به او دادم، روبه رویم نشست در سرای ناهارخوری و همین که کمی از چایش نوشید با آهنگی دوستانه گفت: تا کی میخوای با فروش اینها زندگی کنی؟ گفتم شش ماه، شاید هم یک سال.

https://powerword.ir/?p=264971

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی