دانلود کتاب تو در قاهره خواهی مرد اثر حمیدرضا صدر pdf
دانلود کتاب تو در قاهره خواهی مرد اثر حمیدرضا صدر pdf
ولی کاخ گلستان برابر کاخ عابدین نه بزرگ بود، نه باشکوه. کاخ گلستان برای شاهزاده خانمت فوزیه عظمت و اُبهت کاخِ عابدین را نداشت. کاخ گلستان برای شاهزاده خانمت فوزیه کوچک بود و حقیر. پدرت چند پارچه آبادی به شاهزاده خانمت فوزیه تقدیم کرد. پدرت اتومبیلی را که آدولف هیتلر به او داده بود، تقدیم شاهزاده خانمت فوزیه کرد. ولی شاهزاده خانمت فوزیه خواهر ملک فاروق، غمگین بود و گوشه گیر. شاهزاده خانمت فوزیه غمگین ماند و گوشه گیر. شاهزاده خانمت فوزیه خودش را در ایران زندانی می پنداشت. شاهزاده خانمت فوزیه دختری به دنیا آورد. شاهزاده خانمت فوزیه صبر کرد و صبر. یک دهه همه چیز را تحمل کرد و سرانجام بی تاب شد و بی تاب. شاهزاده خانمت فوزیه سرانجام ایران را ترک کرد. ترک کرد و بازگشت به سرزمینش. به مصر. به قصرهای افسانه ای. کنار شاهزادگان اصیل عرب.
تو پس از شاهزاده خانم فوزیه دو همسر گرفتی. دو ملکه ی دیگر. ثریا بختیاری و فرح دیبا. حالا با فرح دیبا زندگی می کنی. با سومین ملکه ات. تو کمی بیشتر از یک دهه ی بعد دوباره به مصر بازخواهی گشت. به آن جا. به قاهره. به کاخ عابدین. به خیابان قصر نیل. اما نه در کسوتِ سلطنت. نه ولیعهد. نه در لوای شاهنشاهی. نه در جامه ی شاهوار. نه با تاج و نه بر تخت. آن زمان نه شاه هستی و نه تاجی داری، نه تختی. آن زمان تبعیدی هستی و کسی برایت سلام نخواهد فرستاد. آن زمان سرطان جان کاهی روزبه روز سلول های بدنت را بیشتر خواهد خورد. آن زمان مغلوبِ سرطان خواهی شد. آن زمان خلاف ملک فاروق که بی درد جان داد، درد خواهی کشید. درد و درد. تو در قاهره جان خواهی داد.