دانلود کتاب یکی از ما داره دروغ میگه اثر کارن مک منس pdf
دانلود کتاب یکی از ما داره دروغ میگه اثر کارن مک منس pdf
روز دوشنبه طبق معمول براى رفتن به مدرسه حاضر مىشوم. درست ساعت شش است و نیم ساعت است که من در حال این طرف و آن طرف رفتن هستم. ساعت شش و نیم حلیم با برى و آب پرتقال مىخورم و ده دقیقهى بعد دوش مىگیرم. موهایم را خشک مىکنم، لباس مىپوشم و ضد آفتاب مىزنم. ده دقیقه نیویورک تایمز را ورق مىزنم. ایمیلهایم را چک مىکنم، کتاب هایم را جمع مىکنم و مطمئن مىشوم که گوشىام شارژ دارد. تنها چیزى که با همیشه فرق مىکند، قرار ملاقات ساعت هفت و نیم من با وکیل است. اسم این خانم وکیل رابین استفورد است و بنا به گفتهى پدرم وکیل مدافع بسیار موفقى در امور جنایى است. اما رزومهى خیلى بلندبالایى ندارد.
او از آن دسته وکلایی نیست که به ناچار با پولداران خلافکار که سعى مىکنند با پول از شر خلاف خود راحت شوند، در ارتباط باشد. او درست به موقع مىآید و وقتى میو او را به طرف آشپزخانه راهنمایى مىکند، به من لبخندى گشاده و گرم مىزند. نمىتوانم از روى قیافه سن و سالش را حدس بزنم ولى زندگینامهاى که دیشب پدرم به من نشان داد، مىگوید که او چهل و یک ساله است. او کت وشلوارى کرم رنگ پوشیده که با رنگ پوست تیرهاش در تضاد است، جواهرات ظریفى انداخته و کفشهاى گرانقیمتى پوشیده که در حد برند جیمى چو نیست. او پشت میز آشپزخانهى ما و درست روبروى من و والدینم مىنشیند.» برانوین از دیدن تو خوشحالم. بگذار دربارهى آنچه که باید امروز انجام دهى و اینکه چطور باید مدرسه را مدیریت کنى، حرف بزنیم