دانلود کتاب زندانی قلعه قهقهه اثر حمزه سردادور pdf
دانلود کتاب زندانی قلعه قهقهه اثر حمزه سردادور pdf
گفتیم که شاه اسماعیل پس از گردش و تفریح در شهر به دولت خانه برگشت و به جای اینکه برای خواب به اندرون برود، بر آن شد که شب را در منزل پسر حلوافروش که متصل به دولتخانه یا کاخ سلطنتی بود به صبح برساند و نیز گفتیم که چون میخواست در خواب هم مانند بیداری سرخوش و شنگول باشد و خواب های شیرین ببیند قبل از خواب مقداری از معجون افیون دار که با معجون محبت مرحمتی پریخان خانم مخلوط بود تناول فرمود و به خواب رفت.
صبح در بامدادان بزرگان حسب المعمول به دولت خانه آمدند و شنیدند که شاه در خانه حلوافروش است. ساعتها پشت سر هم گذشت ولی شاه از خوابگاه بیرون نیامد، کم کم نگرانی و پریشانی بر دولت خانه سایه افکند. بالاخره امرا و بزرگان که خود جرأت نداشتند نزدیک خوابگاه بروند به هر زبانی بود حکیم باشی شاه را پشت خوابگاه فرستادند. حکیم باشی شاه را ثنا گفت و در جواب صدای حلوافروش را شنید که التماس میکرد در را بشکنید و وارد شوید.
ناچار در را شکستند و اول سر وقت شاه رفتند. شاه در گوشه ای افتاده دماغش تیر کشیده، رنگش مانند ماست شده و قدرت تکلم نداشت. برای آخرین بار حرکتی در چانه اش دیده شد و از نفس افتاد. پسر حلوافروش نیمه جان بود. قضیه معجون و دست خوردگی مهر حقه را تعریف کرد، پسرک را زندانی کردند. و بلافاصله شورای سلطنتی بزرگی تشکیل دادند تا جانشین شاه اسمعیل را معین کنند؛ پریخان خانم ساعتها قبل از دیگران یقین بر مرگ شاه کرده بود.
همین قدر که شنید شاه شب گذشته معجون خواسته و صبح بر خلاف معمول از خواب برنخاسته آنچه را که باید بفهمد فهمید. جلسه شوری هنوز تشکیل نشده بود که از طرف خانم پیغام های محرمانه ای به چند نفر از امرای بزرگ ابلاغ گردید. خلاصه پریخان خانم همان روز به مقصودی که داشت و منتهای آرزویش بود، رسید. پیشنهاد سلطنت شجاع الدین میرزا را که از طرف لله اش سلطان ذوالقدر تقدیم شد با اعتراض و تمسخر رد کردند و همه به سلطنت سلطان محمد میرزا که مورد نظر پریخان بود رأی دادند.