دانلود کتاب راز مادرم اثر جی ال ویتریک Pdf
دانلود کتاب راز مادرم اثر جی ال ویتریک Pdf
یک روز افسر آلمانی ما را در محوطه باز محله ی یهودی نشین جمع میکند و اعلام میکند که آنها برای یک کارخانه آجرپزی به کارگر احتیاج دارند و کارگر بدون تجربه هم میخواهند و این که دستمزد کارگرها غذا برای خانواده هایشان است. این بهترین خبری است که در این مدت می شنویم. من و برادرم به هم نگاه میکنیم. خیلی آرام به من میگوید «نمیدونم درسته یا نه. فقط یکی از ما میتونه بره.» مجبورم که موافقت کنم. او ادامه میدهد «برونک تو الان کار داری، پس من میرم.»
او مجبور نیست چیزهای دیگری که در سرش است را بگوید، چون همیشه میدانم به چه چیزی فکر میکند؛ «خیالم راحته که از خونواده محافظت میکنی. این حرفش مادرم را به یادم می اندازد. همان شب، الی، یکی از مردهایی که با من در کارخانه کار میکند به خانه مان می آید. با صدای لرزانی میپرسد: «برونک میتونم باهات خصوصی حرف بزنم؟» جواب میدهم: «آره، البته» و ما به گوشه ی خلوتی از اتاق میرویم.
او میگوید: «من نمیتونم برای خونواده ام غذا گیر بیارم. دارم میبینم که همسر و دخترم یواش یواش جلوی چشمم دارن از گرسنگی میمیرن. میدونی که اونا تو کارخونه فقط اون قدری غذا میدن که خودمو سیر کنم. نمیتونم هیچ غذایی کنار بذارم که مدت زیادی بتونه همه مونو زنده نگه دارم. اگه میتونستم سه روز به این کارخونه ی آجرپزی برم و غذای بیشتری برای خونوادم گیر بیارم واقعاً شرایط فرق میکرد. برونک میتونی بهم کمک کنی؟
میتونی فردا به سرپرست بگی که من مریض بودم و نتونستم بیام؟ اگه تو بگی حرفتو باور میکنن؟ در کارخانه من تقریباً سردسته ی افراد محله ی یهودیها هستم. وقتی سرپرست هر کاری داشت پیش من می آید و من آن کار را حل میکنم. به بقیه حس اعتماد به نفسی منتقل میکنم که خودم ندارم. اما میدانم برای بقیه ضروری است. چیزی که الی از من میخواهد خطرناک است و اگر لو میرفت میتوانست موقعیتم را به خطر بیندازد.