دانلود کتاب مرثیه ای بر یک رویا اثر هیوبرت سلبی جونیور pdf
دانلود کتاب مرثیه ای بر یک رویا اثر هیوبرت سلبی جونیور pdf
دکتر چند ثانیه ای به صدای قلب سارا گوش کرد. دو بار با انگشت به پشتش زد و برگشت سراغ جدول و گفت: «به نظر میآد شرایط خوبی دارین پرستار بهتون یه بسته قرص میده با یه جزوه که طرز استفاده قرصها رو کامل توضیح داده. برای یه هفته دیگه هم بهتون وقت میده. اون موقع میبینمتون» و رفت. سارا بسته قرصها را گرفت و پرستار طرز استفاده را برایش توضیح داد تا کامل متوجه شود. «باشه اینا رو فهمیدم ولی عزیزم میشه بگی دکتر چقد پول میگیره؟ بهم گفت یه هفته دیگه بیام ولی دیگه پول ندارم.»
«اوه. نگران نباشین خانم گلد فارب ترتیبی میدیم که بیمه سالمندان هزینه ها رو پرداخت کنه.» «اوه خوبه خیالم راحت شد خب یه هفته دیگه میبینمت» «خوبه خدانگهدار خانم گلد فارب» «خداحافظ عزیزم. مراقب خودت باش» سارا پشت میز آشپزخانه نشست. قرصها و دستورالعمل استفاده پیش رویش بود. خب بذار ببینم قرص بنفش رو صبح میخورم. قرمزه رو بعد از ظهر نارنجی رو عصرها.» برگشت و به یخچال پوزخندی زد و ادامه داد: اینم سه وعده غذایی من زرنگ خان (یخچال با سکوتی کنجکاوانه اخم کرد) و قرص سبز هم مال شبه.
به همین راحتی. یک، دو، سه، چهار و اون وزن اضافه از بین میره. خب بهتره که قرص قرمزم رو الان بخورم. تقریباً وقت قرص قرمزمه.» خندید و جست و خیزکنان به سمت سینک ظرف شویی رفت تا لیوان آبی بردارد و قرص صبحانه اش را بخورد. در حالی که با خودش زمزمه میکرد، در یخچال را باز کرد و پنیر خامه ای را بیرون آورد و در را با حالتی از خودراضی بست و کیسه ای را که روی میز بود، باز کرد و رول پیازی بزرگی را از آن بیرون آورد و بسته ماهی دودی را باز کرد.
خوب نگاه کن آقای جعبه یخی و قشنگ حرص بخور. من دارم حسابی ولخرجی میکنم. به زودی کلی پول غذا رو پس انداز میکنم. سارا شانه هایش را بالا انداخت و سرش را به سمت یخچال تکان داد و روی رول پیاز پنیر خامه ای مالید و تکه های چرب و چیلی ماهی را برداشت.