دانلود کتاب گورستان اهل فرنگ اثر ریچارد دولینگ pdf
دانلود کتاب گورستان اهل فرنگ اثر ریچارد دولینگ pdf
مک، چرخ دستی مخصوص حمل پوشه را که روی آن تعداد زیادی پرونده و سند ردیف شده بود به اتاق آورد. با ژستی آکنده از غرور و رضایت به چند بسته کاغذ که ارتفاع هر یک به نیم متر میرسید، اشاره کرد و گفت: «این هم پرونده دراپ کو استیل. همه اش این جاست: درخواست افتتاح پرونده، عرضحال، ضمانت نامه های پیشنهادی، فهرست طلبکارها، فهرست بیست طلبکار عمده و پیشنهادها و توضیحات مربوطه. به محض آنکه درخواست را امضا کردید، همه اش را بسته بندی میکنم و با تاکسی میفرستم دادگاه.»
راندال یکی از پرونده ها را برداشت و برگ های آن را ورق زد. صفحه ای را که باید امضا میکرد، سبک سنگین کرد و گفت: «تو امروز یه منشی کمکی آوردی توی دفترت، این طور نیست؟» مک پاسخ داد: «درسته سالی امروز مریضه. ولی شما از کجا فهمیدید؟» «هیچ یک از منشی های دفتر ما، متنی را که قراره من امضاش بکنم روی کاغذ هفتاد گرمی تایپ نمیکنه. بهش بگو این چیزها را روی کاغذ هشتاد گرمی بنویسد.»
مک پرسید: «همه پرونده را؟» این طوری که نمیشه بالاخره هر کاری حساب و کتابی داره. به منشی ات بگو از همه اینها یک پرینت جدید بگیره و بهش بگو بین متن و محل امضا چهار سطر فاصله باشه. با انگشت به محلی که نام او در زیر متن تایپ شده بود اشاره کرد و ادامه داد: اینجا فقط سه سطر فاصله گذاشته.» مک با سرافکندگی به راه افتاد و چرخ دستی را از اتاق بیرون برد.
از دستگاه تلفن صدای بوقی برخاست که نشان دهنده یک مکالمه داخلی بود. صدایی از بلندگو به گوش رسید: کیلیگان من استون هستم. من اینجا توی بایگانی زیرزمین هستم و دارم روی پرونده سونیتکس کار میکنم. تا خرخره در تفاسیر و موارد مسبوق به سابقه مربوط به پاراگراف ۵۰۷ گیر کرده ام. بعدش یکباره به یاد آن روز افتادم که با همکارانمان رفته بودیم پیک نیک. البته آن روز هر دو سیاه مست بودیم.
ولی یادم میآد که شما گفتی فقط یک فیلسوف حقوقدان و همه فن حریف مثل توماس دِ آکین باید دوباره زنده بشه و سر از گور برداره تا بتونه بفهمه و درک کنه که تو با پاراگراف ۵۰۷ چه بلاهایی میتونی سر طلبکاران بیاری. در آن روزها شما روی پرونده مگنترون یا پرونده مگالینک کار میکردی. تا آنجا که یادم میآد پرونده مربوط به منطقه جنوب بود و قاضی باکستر ریاست دادگاهش را به عهده داشت.»