دانلود کتاب زنده به گور اثر صادق هدایت pdf
دانلود کتاب زنده به گور اثر صادق هدایت pdf
همه از مرگ میترسند من از زندگی سمج خودم . چقدر هولناک است وقتیکه مرگی آدم را نمیخواهد و پس میزند! تنها یک چیز به من دلداری میدهد، دو هفته پیش بود، در روزنامه خواندم که در اتریش کسی سیزده بار با نواع گوناگون قصد خودکشی کرده و همه مراحل آنرا پیموده: خودش را دار زده، ریسمان پاره شده، خودش را در رودخانه انداخته، او را از آب بیرون کشیده اند و غیره … بالاخره برای آخرین بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه همه رگ و پی خودش را بریده و ایندفعهٔ سیزدهمین میمیرد! این به من دلداری میدهد! نه ، کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد، خودکشی با بعضیها هست. در خمیره و در سرشت آنهاست، نمیتوانند از دستش بگریزند.
این سرنوشت است که فرمانروائی دارد ولی در همین حال این من هستم که سرنوشت خودم را درست کرده ام ، حالا دیگر نمیتوانم از دستش بگریزم ، نمیتوانم از خودم فرار بکنم. باری چه میشود کرد؟ سرنوشت پرزورتر از من است. چه هوسهائی به سرم میزند! همینطور که خوابیده بودم دلم میخواست بچه کوچک بودم، همان گلین باجی که برایم قصه میگفت و آب دهن خودش را فرو میداد اینجا بالای سرم نشسته بود، همانجور من خسته در رختخواب افتاده بودم، او با آب و تاب برایم قصه میگفت و آهسته چشمهایم به هم میرفت. فکر میکنم میبینم برخی از تیکههای بچگی به خوبی یادم میآید. مثل اینست که دیروز بوده، میبینم با بچگیم آنقدرها فاصله ندارم.
حالا سرتاسر زندگانی سیاه، پست و بیهوده خودم را میبینم. آیا آنوقت خوشوقت بودم؟ نه، چه اشتباه بزرگی! همه گمان میکنند بچه خوشبخت است. نه خوب یادم است. آنوقت بیشتر حساس بودم، آنوقت هم مقلد و آب زیر کاه بودم. شاید ظاهرا میخندیدم یا بازی میکردم، ولی در باطن کمترین زخم زبان یا کوچکترین پیشآمد ناگوار و بیهوده ساعتهای دراز فکر مرا به خود مشغول میداشت و خودم خودم را میخوردم. اصلا مرده شوراین طبیعت مرا ببرد، حق بجانب آنهائی است که میگویند بهشت و دوزخ در خود اشخاص است، بعضیها خوش بهدنیا می آیند و بعضیها ناخوش. به نیمچه مداد سرخی که در دستم است و با آن در رختخواب یاداشت میکنم نگاه میکنم.