دانلود کتاب حواست نیست اثر کیت مورفی pdf
پس از آن موضوع غرق گفتوگو دربارهٔ خیالات و وهم و رویابینی در بیداری و کلاً اینگونه پدیدهها شدیم، که سَکس نام شاعرانهٔ «حال و هوای ذهن» را به آنها داده بود. همانطور که سگم داشت پنجه بر در بستهٔ پستو میکشید، سَکس از حال و هوای ذهنی خودش در همین اواخر میگفت، که آسمانش را ابراهای فروماندگی از تشخیص چهرهها پوشانده بودند، تا جایی که از تشخیص بازتاب صورت خود نیز باز میماند. او قوّهٔ جهتیابی خویش را هم از دست داده بود، از این رو حتی پس از یک پیادهروی کوتاه، به دشواری میتوانست راه بازگشت خود به خانه را تشخیص دهد.
هردوی ما آن روز از لحاظ زمانی در تنگنا قرار داشتیم. من علاوهبر گزارش مربوط به او، گزارش دیگری را هم میباید تنظیم کرده و به روزنامه تحویل میدادم. اما سَکس با سخنانش راجعبه بیماران، تدریس و سخنرانی مرا بمباران کرده بود. حسابی در گفتوگوی خود غرق شده بودیم و در زمان مناسب از مبادلهٔ استعارههای آب و هوایی مربوط به حال و هوای ذهن نیز دریغ نمیورزیدیم: دیدگاه آفتابی، استنباط مهآلود، فوارهٔ الهام، خشکسالی خلاقیت، سیلاب آرزو و غیره؛ بله! با اینکه در پستویی تاریک نشسته بودم، تلألو فراست، معرفت، خلاقیت، مزاح و همدلی، آلونکم را روشنی بخشیده بود. دکتر سَکس چند سال پس از آن مصاحبه، در سال ۲۰۱۵ از دنیا رفت، اما گپ و گفتم با او همچنان در ذهن من جان دارد.
بهعنوان یک خبرنگارِ تماموقت برای روزنامهٔ تایمز و پارهوقت برای دیگر نشریات، شانس این را داشتم پای صحبتهای متفکران برجستهای چون دکتر سَکس و صد البته متفکرانی گمنام از زنانهدوزها گرفته تا کارگران ساختمانی بنشینم. متفکرانی که فراست و خردمندی آنها کم از افراد مشهور و برجسته ندارد. تکتک آنها جهانبینی و فهم مرا ژرفتر ساختند. معرفت آنها در دل و جانم رخنه نمود. در میان اطرافیانم به این شهره شدم که قادر هستم با هرشخصی به گفتوگو بنشینم، اما در حقیقت انسانی هستم که میتواند به هرشخصی گوش فرا دهد؛ این ویژگی به حرفهام که خبرنگاریست، بهرهٔ زیادی رسانده است.
موضوع بهترین مقالاتم را عموماً از مکالماتی الهام میگیرم که بدون نقشهٔ قبلی صورت گرفتهاند؛ مثلاً مأمور ادارهٔ برق که در خیابان کابلهای برق را درست میکند، دستیار دکتر در مطب دندانپزشکی یا کارشناس امور مالی که به دامداری تغییر شغل داده است و با او در سوشیفروشی سر صحبت را باز کردهام. اکثر گزارشهایی که برای تایمز نگاشتهام، براساس خراب کردن یک چهرهٔ قدرتمند و رسواییهایش نبودهاند، بلکه موضوع را از میان فهرستهای پربازدید و مضامینی که در اکثر ایمیلها به آن پرداخته شده است، انتخاب کردهام. دلیل این امر هم، شنونده بودن من برای حرفهای دیگران است؛ اینکه چه چیز موجب شادی، اندوه، احساس فریبخوردگی، رنجش، نگرانی و سردرگمی ایشان شده است.
https://powerword.ir/?p=207816